قوله تعالى: قالوا یا شعیْب أ صلاتک تأْمرک ابن عباس گفت: شعیب نماز بسیار کردید از آن جهت این سخن گفتند یعنى این نمازهاى فراوان تو میفرماید ترا که ما را از پرستش بتان بازدارى. حمزه و کسایى و حفص «أ صلاتک» خوانند بر لفظ واحد، یعنى أ قراءتک التی تقرأها فى صلوتک تامرک، و قیل دینک یامرک ان نترک ما یعبد آباونا من الاصنام، أوْ أنْ نفْعل این «او» بمعنى واو است، هم چنان که فلان گویند یرکب البغل او الفرس یعنى مرة هذا و مرة ذاک أنْ نفْعل عطف است بر ما یعْبد نه عطف است بر أنْ نتْرک یعنى أ صلاتک تامرک ان نترک ما یعبد آباونا و فعلنا فى اموالنا ما نشاء. و آنچه ایشان در مال خویش میکردند بخس بود در کیل‏ و وزن و تکسیر الدراهم و الدنانیر، یعنى اذا تراضینا فیما بیننا بذلک فلم تمنعنا منه، میگوید: ما خود رضا دادیم و پسندیدیم آنچه میکنیم از بخس و تکسیر، تو چرا ما را باز میدارى. و در شواذ خوانده‏اند «ما تشاء» به تاء، و برین قرائت أنْ نفْعل عطف بر أنْ نتْرک باشد و معنى آنست که سفیان ثورى گفت: کان یأمرهم بالزکاة فاجابوه بذلک. إنک لأنْت الْحلیم الرشید این سخن بر وجه استهزا گفتند و بوى ضد این خواستند یعنى انک لانت السفیه الغاوى. این هم چنان است که خزنه آتش بو جهل را گویند: ذقْ إنک أنْت الْعزیز الْکریم و روا باشد که این سخن بتحقیق گفته باشند یعنى انک فینا حلیم رشید فلیس یحمل بک شق عصا قومک و لا مخالفة دینهم. هم چنان که قوم صالح گفتند: یا صالح قدْ کنْت فینا مرْجوا قبْل هذا و الرشید یصلح للفاعل و المفعول، تقول: رشد رشدا و رشد فهو رشید و ارشده الله فهو رشید مرشد و مرشد فیهما جمعا.


قال: یا قوْم أ رأیْتمْ إنْ کنْت على‏ بینة منْ ربی اى اخبرونى عما ترون فیما اقول ان کنت على بیان من ربى و برهان فیما ادعوکم الیه. و رزقنی منْه اى من الله، و قیل: من البیان. رزْقا حسنا حلالا طیبا من غیر بخس و تطفیف و ذلک انه کان کثیر المال. و قیل: رزقا حسنا، علما و معرفة و نبوة. جواب شرط محذوف است و إنْ کنْت این کون حال است میگوید: من که بر بیان و بصیرت تمام و بر حجتى روشن و روزى فراخ فراوان از مال و نعمت حلال و از علم و معرفت و نبوت و رسالت و توفیق طاعت، أ فأعدل عنها و اتبع الضلال؟ چه بینید شما و چه گوئید ازین بر گردم و بر پى ضلالت روم؟


و ما أرید أنْ أخالفکمْ إلى‏ ما أنْهاکمْ عنْه یعنى لا انهاکم عن شى‏ء ثم آتیه.


میگوید: من شما را از چیزى نهى نکنم که پس خود کنم بخلاف آنچه میگویم و این از نکوترین خطابهاست در قرآن و پندها که علما را داده‏اند و آن سه آیت‏اند در قرآن یکى اینست، دیگر أ تأْمرون الناس بالْبر و تنْسوْن أنْفسکمْ سه دیگر لم تقولون ما لا تفْعلون بر علما واجب است نظر درین آیات کردن و حق آن بجاى آوردن و کار بند آن بودن، خود در آن پند پذیرفتن، و آن گه دیگران را در آن پند دادن، و باین معنى گفته‏اند:


لا تنه عن خلق و تاتى مثله


و قال آخر:

عار علیک اذا فعلت عظیم


و غیر تقی یأمر الناس بالتقى

طبیب یداوى و الطبیب مریض.


و گفته‏اند: یحیى معاذ هر گه که بر سریر نشستى تا خلق را پند دهد، نخست این بیت گفتید:


مواعظ الواعظ لن تقبلا


حتى یعیها قلبه اولا

یا قوم ما اقبح من واعظ


خالف ما قد قاله فى الملا

اظهر للناس من احسانه


و بارز الرحمن لما خلا.

إنْ أرید إلا الْإصْلاح اى ما ارید فیما آمرکم به و انهاکم عنه الا الاصلاح فیما بینى و بینکم بان تعبدوا الله وحده و تفعلوا ما یفعل من یخاف الله. میگوید: من بآنچه میفرمایم شما را جز صلاح کار شما نمى‏خواهم که صلاح کار شما در آنست که خداى را پرستید، و او را طاعت دار باشید، و کار نیکان و پرهیزگاران کنید، آن گه گفت. ما اسْتطعْت یعنى این پند که دادم، و صلاح شما که خواستم، بقدر طاعت خویش کردم، و طاقت و وسع من بیش از ابلاغ و انذار نیست. اما شما را بر طاقت داشتن در قدرت من نیست، که آن جز بتوفیق الله نیست و ما توْفیقی إلا بالله یعنى و ما توفیقى لدعائکم الى الاسلام و ترک التطفیف إلا بالله علیْه توکلْت اى فوضت امرى الیه و استعنت به و وثقت به و إلیْه أنیب ارجع فى السراء و الضراء و الیه ارجع فى المعاد.


و یا قوْم لا یجْرمنکمْ اى لا یکسبنکم و لا یحملنکم کقول الشاعر:


و لقد طعنت ابا عیینة طعنة


جرمت فزارة بعدها ان تغضبا.

و هو متعد الى مفعولین احدهما الکاف و المیم و الثانى أنْ یصیبکمْ و الشقاق المخالفة و المعاداة و ان یکون فى شق غیر شقه. و معنى الآیة: لا یحملنکم معاداتکم ایاى أنْ یصیبکمْ عذاب العاجلة مثْل ما أصاب قوْم نوح من الغرق أوْ قوْم هود من الریح العقیم، أوْ قوْم صالح من الرجفة و الصیحة، و ما قوْم لوط منْکمْ ببعید این از بهر آن گفت که ایشان قریب العهد بودند با هلاک قوم لوط که شعیب را بر اثر لوط فرستادند. میگوید: نه دیر است تا ایشان را هلاک کردند، چرا بهلاک ایشان پند نپذیرید، و عبرت نگیرید، و گفته‏اند: دیار و وطن قوم لوط نزدیک بود بایشان میگوید: چرا در آن دیار و وطن ننگرید، و عبرت نگیرید، که رب العزة آن را چنان زیر و زبر کرده، و دمار برآورده؟


و اسْتغْفروا ربکمْ ثم توبوا إلیْه معنى استغفار و موضع این ثم از پیش رفت، إن ربی رحیم ودود رحیم بالمومنین ودود متحبب الى عباده و بالاحسان علیهم. میگوید: خداوند من مهربانست. و بخشاینده بر مومنان، سخت دوست دار ایشان. و مهر او کننده میان خود و بندگان، بنیکو کارى کردن با ایشان ودود بناء مبالغة است فعول بمعنى فاعل، و روا باشد که فعول بمعنى مفعول بود، و بهر دو معنى صفت خداست، و او را سزاست، فانه تعالى یود المومنین و یودونه، کما قال جل و عز: یحبهمْ و یحبونه و قال: و الذین آمنوا أشد حبا لله. و قال: سیجْعل لهم الرحْمن ودا.


قالوا یا شعیْب ما نفْقه کثیرا مما تقول اى ما نفهم الا الیسیر مما تقول من التوحید و البعث و النشور و وفاء الکیل و المیزان. و إنا لنراک فینا ضعیفا اى ضعیف البدن. و قیل: قلیل البصر بمصالح الدنیا و عمارتها و الانتفاع بها. و قیل: ضعیفا، اى ضریرا، یعنى ضعیف البصر. و فى لغة حمیر: یسمى الضریر ضعیفا، و کان شعیب (ع) ضریرا و یسمى الاعمى ضریرا لانه ضر بذهاب بصره، و یسمى ایضا مکفوفا لانه کف عن التصرف بذهاب بصره. گفته‏اند: شعیب (ع) ضریر بود، از بس که بگریسته بود از بیم خدا ضریر گشت، و او را خطیب پیغامبران میگفتند، شیرین سخن بود و خوش نطق و پاک عبارت، و عشیره و قبیله وى فراوان بودند ازینجا بود که قوم وى گفتند: لوْ لا رهْطک لرجمْناک میگویند، رهط وى چهار هزار بار هزار بودند همه بر ملت ایشان نه بر ملت شعیب، ازین جهت بایشان میل داشتند و اکرام‏ ایشان را میگفتند لوْ لا رهْطک لرجمْناک اى لولا عشیرتک و اقرباوک لقتلناک بالرجم و هو من شر القتلات. و قیل: رجمناک سببناک و شتمناک، و ما أنْت علیْنا بعزیز لست عندنا من اهل الکرامة و التوقیر. و قیل: و ما انت علینا بذى غلبة و ملک، و کانوا یسمون الملک عزیز.


قال یا قوْم أ رهْطی أعز علیْکمْ من الله الرهط و العصبة و النفر لا یقع الا على الرجال، چون ایشان گفتند: لوْ لا رهْطک لرجمْناک شعیب بر ایشان انکار نمود گفت: تترکون قتلى لرهطى و الله عز و جل اولى بان تتبع امره أ عشیرتى اعظم فى قلوبکم من الله و الله خالقکم و رازقکم؟ مرا در عشیرت من آزرم میدارید، و ایشان را در دل خویش بزرگ میدانید، و در خداوند بزرگوار، و کردگار ذو الجلال که آفریدگار، و روزى گمار، شماست مى‏آزرم نمى‏دارید؟ سزاتر و نیکوتر آن بود که مرا در الله نگه دارید و از بهر وى آزرم دارید نه از بهر عشیرت.


و اتخذْتموه وراءکمْ ظهْریا این در نسق استفهام است، یعنى که شما الله را پس پشت گرفته‏اید، و فرمان وى بگذاشته‏اید. الظهرى، من ولیت علیک ظهرک، یقال: فلان جعل فلانا ظهریا و القى حاجته وراء ظهره و جعل حاجته منه بظهر، قال الله عز و جل فنبذوه وراء ظهورهمْ و اما قوله: و کان الْکافر على‏ ربه ظهیرا یعنى عونا لاعدائه علیه، و یقال: مولیا علیه ظهره إن ربی بما تعْملون محیط عالم به مجاز علیه.


و یا قوْم اعْملوا على‏ مکانتکمْ قرأ ابو بکر مکاناتکم بالجمع، و المکانة المنزلة.


و قیل: مصدر، مکن مکانة اذا تمکن من الشی‏ء و یا قوْم اعْملوا این آیت و نظایر این در قرآن تهدیداند و اظهار غنا از خلق. و المعنى: اعملوا على ما انتم علیه إنی عامل على ما انا علیه من طاعة الله و سترون منزلتکم بمنزلتى سوْف تعْلمون اینا الجانى على نفسه و المخطى فى فعله منْ یأْتیه عذاب یخْزیه یذله و یفضحه و منْ هو کاذب قیل: منْ فى محل النصب. اى سوف تعلمون من هو کاذب. و قیل: و یخزى من هو کاذب.


و قیل: محله رفع تقدیره، و من هو کاذب فیعلم کذبه و یذوق و بال امره و ارْتقبوا اى انتظروا ما وعدتکم من العذاب إنی معکمْ رقیب اى منتظر لکم العذاب فى الدنیا و قیل: انى مرتقب الرحمة من الله.


و لما جاء أمْرنا اى قضاونا فى قوم شعیب بالعذاب نجیْنا شعیْبا و الذین آمنوا معه برحْمة منا و أخذت الذین ظلموا الصیْحة قیل: الصیحة الصیاح، صاح بهم جبرئیل فماتوا. و قیل: الصیحة هاهنا العذاب و انما اهلکوا بالحر و هم اهل یوْم الظلة و قیل: بعث الله شعیبا الى مدین و الى اصحاب الایکة فاهلک اصحاب مدین بالصیحة کما فى الآیة، و اصحاب الایکة بالحر و یقویه ما بعده ألا بعْدا لمدْین کما بعدتْ ثمود و ثمود اهلکوا بالصیحة فأصْبحوا فی دیارهمْ جاثمین میتین صرعى هلکى، کأنْ لمْ یغْنوْا فیها اى کأن لم یکونوا فیها، اى فى دیارهم. و قیل: فى الدنیا، اى کان لم یعیشوا فى الدنیا و لم یکونوا من عمارها. و قیل: کأن لم ینزلوها، یقال: غنینا بالمکان، اذا نزلنا به ألا بعْدا لمدْین اى انهم قد بعدوا من رحمة الله عز و جل. و هو منصوب على المصدر، اى ابعدهم الله فبعدوا بعدا. بعد بالضم ضد قرب، و بعد بالکسر هلک.


و لقدْ أرْسلْنا موسى‏ بآیاتنا و هى التوریة و ما انزل فیها من الاحکام و سلْطان مبین حجة واضحة نیرة و هى العصا و الجراد و القمل و الضفادع و غیرها. و السلطان من السلیط. و السلیط: ما یستضاء به، و من هذا قیل للزیت سلیط. و المبین الواضح و الموضح ایضا لان، ابان، یجی‏ء لازما و متعدیا. و قیل: السلطان، الذى خصه الله به استیلاوه على قلب من رآه، کما قال: و ألْقیْت علیْک محبة منی لم یره احد الا احبه ثم لم یأخذه فى الله ضعف و لا فشل، لطم وجه فرعون و هو رضیع کما فى القصة و لطم وجه ملک الموت کما


فى الخبر «و أخذ برأْس أخیه یجره إلیْه»


و قتل القبطى و اقدم بالجسارة على سوال الرویة ففى جمیع هذا تجاوز الله عنه لما اعطاه من السلطان و القوة إلى‏ فرْعوْن و ملائه فاتبعوا اى الملأ اتبعوا أمْر فرْعوْن و ما أمْر فرْعوْن برشید هذا جواب ل: فرعون فى قوله: و ما أهْدیکمْ إلا سبیل الرشاد و قیل: ما امره ذا صلاح و قیل الرشید هاهنا بمعنى المرشد یقْدم قوْمه یوْم الْقیامة یعنى یتقدمهم فیقودهم الى النار، یقال: قدمه یقدمه قدما اذا تقدمه فأوْردهم النار ذکره بلفظ الماضى یحتمل وجهین: احدهما: فاوردهم فى الدنیا النار، اى موجبها و هو الکفر و الثانى: ان الفاظ القیمة اکثرها جاء بلفظ الماضى تحقیقا فیکون المعنى یقودهم الى ان یوردهم فیدخل قبلهم و هم خلفه و بئْس الْورْد الْموْرود اى بئس المدخل المدخول فیه النار و هو ذم للنار. و قیل: للواردین و اصله من الورد و هو اتیان الماء.


و قیل: الورد، الدخول.


و أتْبعوا فی هذه اى فى هذه الدنیا «لعنة» نزه الجبار عز و جل نفسه عن الندم فى هذه الآیة. درین آیت اظهار جلال و عزت خود میکند و پاکى و تقدس خود از ندم و پس آورد بخلق مى‏نماید یعنى پاکست و منزه خداوند ذو الجلال، و و کردگار بر کمال، از آنچه بر کرد وى پشیمانى رود، یا فعل وى بر وى تاوان آید، یا از پس آورد او را بیم بود. و أتْبعوا فی هذه لعْنة میگوید: درین جهان لعنت بر پى ایشان داشتند، کس را نبینى که ایشان را یاد کند، که نه لعنت بر ایشان کند، هم مومنان بر ایشان لعنت میکنند در زمین، و هم فریشتگان در آسمان، و یوْم الْقیامة و همچنین فردا در قیامت فریشتگان بر ایشان لعنت کنند بئْس الرفْد الْمرْفود اى بئس العطاء المعطى اللعنة بعد اللعنة. و کل شى‏ء جعلته عونا لشى‏ء و اسندت به شیئا فقد رفدته به، یقال: عمدت الحائط و اسندته و رفدته بمعنى واحد. معنى آنست که: فردا در قیامت که مومنانرا بهشت عطا دهند عطاى کافران لعنت بود پس لعنت، و بد عطائى است ایشان را لعنت ذلک منْ أنْباء الْقرى‏ این هم چنان است که در عقب خبر نوح گفت: تلْک منْ أنْباء الْغیْب، ذلک اى هذا الذى اخبرت من اخبار القرى و الامم نقصه علیْک نبینه لک و نتلوه علیک، فحذر قومک من مثل عذاب الامم الخالیه. میگوید: اینست خبر شهرها و امتها و سرگذشت ایشان، و عذاب و هلاک که فرو گشادند بر ایشان، یعنى که قوم خود را و عرب را بترسان، و بیم نماى ایشان را از مثل آن عذاب، آن گه گفت: منْها قائم از آن شهرها هست که اینز بر پاى است و خراب نگشته چون قسطنطنیه و هرمین مصر و کنیسه رها و حصید و هست از آن که خراب شده و نیست گشته چون خورنق و سدیر و غمدان و سیلجین و بارق و ما رب و عماد عاد و امثال آن. و گفته‏اند: «قائم» دیار قوم هود است و قوم صالح که آثار و اطلال آن پیدا است و حصید دیار قوم نوح و قوم لوط که آن را هیچ اثر و طلل نیست.


و ما ظلمْناهمْ بالعذاب و لکنْ ظلموا أنْفسهمْ بالکفر و المعصیة. انى یجوز الظلم فى وصفه و تصرفه فى ملکه بحق الهیته و المتصرف فى مطلق ملکه متحکم بحسب ارادته و مشیته و اذا لم یتوجه لخلق علیه حق فکیف یجوز الظلم فى صفته، فما أغْنتْ عنْهمْ اى ما نفعتهم و لا دفعت عنهم آلهتهم التی یدْعون منْ دون الله منْ شیْ‏ء اى شیئا من العذاب لما جاء أمْر ربک اى قضاوه بعذابهم فنزل بهم عقابه و ما زادوهمْ اى ما زادتهم عبادتها غیْر تتْبیب اى غیر تخسیر و هلاک، التباب الخسار، یقول تعالى: و ما کیْد فرْعوْن إلا فی تباب و منه قوله: تبتْ یدا أبی لهب اى خسرت.


و کذلک أخْذ ربک اى هکذا یعذب کفار مکة کما عذب الامم الخالیة، اى مثل هذا الاخذ الذى اخذ اولئک یأخذ القرى یعنى اهل القرى اذا کفروا، و المراد بالاخذ العقوبة: إن أخْذه ألیم اى مولم شدید یعسر زواله، کقوله: إن بطْش ربک لشدید، روى ابو موسى قال قال رسول الله (ص): ان الله یمهل الظالم و روى یملى الظالم، فاذا اخذه لم یفلته. ثم قرأ و کذلک أخْذ ربک إذا أخذ الْقرى‏ و هی ظالمة إن أخْذه ألیم شدید.